صدا و سیما نیز در آن بخشهایی که به قول معروف رسانهای عمل میکند، مجبور به رعایت پارامترهای حرفهای رسانهای است. نمونه واضح آن تولید و پخش اخبار است؛ چه آن بخش خبری شنیداری باشد چه تصویری، چه تحلیلی باشد و چه گزارشی، چه کلاسیک باشد و چه ساختارشکن، در ارائه و خوانش خبر، در هر حال دارد از اصولی حرفهای پیروی میکند که خاص رسانههاست و با کمی تغییر در تمام عرصههای مکتوب و غیرمکتوب رعایت می شود.
بهاینها باید اضافه کنیم انبوه برنامههایی کهاین روزها در تلویزیون ورادیو تولید می شوند و مانند مجلههای تخصصی عمل می کنند. مانند بخشهایی از برنامههای خانواده که در ارائه اطلاعات پزشکی، اجتماعی، خانوادگی و تغذیه مانند مجلههایی عمل میکنند که هر کدام گزارش،گفتوگو و تحلیل و نقدی تخصصی در زمینههای یاد شده دارند. مجلههای تخصصیتر اقتصادی،سیاسی، مذهبی و...را نیز میتوانیم به آنها بیفزاییم. این نوشته، نگاهی به برنامه رسانه ای داردکه این روزها موردتوجه عمومی قرار گرفته است.
ساخت برنامههایی در عرصه فرهنگ و هنر در رسانه ملی عموما ساختار نقد و بررسی دارد و یا بخشهایی از اخبار را شامل می شود. در حالیکه در بخش رسانههای مکتوب، عالم فرهنگ و هنر در بین مخاطبان و صاحبان نشریات از حیث جذابیتهایی که دارد، طرفداران زیادی دارد. نگاه کنید به انبوه عکسهای رنگ و وارنگ هنرپیشهها روی جلد نشریات مختلف در یک توقف کوتاه مقابل گیشه مطبوعاتی.
رشید پور که حالا دیگر چهره شناخته شدهای برای مخاطبان سیماست در برنامه شب شیشهای که سال گذشته از سیما پخش شد سعی کرد با آوردن چهرههای آشنای سینما، تئاتر و تلویزیون، موسیقی و... بهعنوان سوژههایی برای مصاحبه، راه متفاوتی را روی آنتن در این حوزه تجربه کند.هرچند در آن برنامه، آوردن چند چهره محدود سیاسی و اجتماعی منحصر بودن این برنامه به عرصه فرهنگ و هنر را شکست اما غالب برنامه در همین حال و هوا بود.
چند ماهی است رشید پور با برنامه مثلثشیشهای و چهرهها دوباره به آنتن برگشته است. با نگاهی به ساختار گفتوگو در رسانه و تجربه اخیر رشید پور، نکات چندی از اشتباهات وی بهعنوان خبرنگاری که رو در روی چهرهها مینشیند در ادامه قابل ذکر است. در رسانههای مکتوب ما با سه نوع گفتوگو روبهرو هستیم؛گفتوگوهایی بهاصطلاح زرد که عموما نشریات تخصصی سراغ آن نمیروند. این گفتوگوها با محور قرار دادن سؤالاتی غیرتخصصی که فاقد محتوای ارزشمندی است و با نگاه به جذابیتهای صرفا عامه پسند و گاه با ورود به بحثهای حاشیهای زندگی چهرهها و گاه ایجاد جنجالهایی که یا از شایعهها میآید و یا از حاشیهها، سعی در اقبال در گیشه دارند.
در کنار این نوع گفتوگوها دو شیوه دیگر وجود دارند؛ که از ارزش رسانهای برخوردارند؛ مصاحبههای تخصصی و مصاحبههای آزاد اما نه زرد و نه تخصصی. در مصاحبههای تخصصی که تکلیف معلوم است، ما با یک متخصص بهعنوان مصاحبهگر طرف هستیم و مصاحبه شوندهای که حرفه او سوژه مورد بحث است. در مصاحبههای آزاد اما حرفه سوژه چندان مورد توجه نیست و ذات چهره بودن فرد کافی است تا سؤالات با توجه به سلیقه مصاحبهگر و رسانه مورد نظر مطرح شود. در این گفتوگو سؤالها اگرچه آزاد است اما از بار ارزشی برخوردار است و گاه تم مشخصی دارد.
قاعدتا رسانه ملی از چندین حیث نمیتواند وارد فضای زرد و حتی پشت پردههای زندگی چهرهها شود. اول ازاین جهت که خط قرمزهای این رسانه بیشتر از مطبوعات است، دیگراینکه در ایران چهرهها معمولا بهاین حاشیهها روی خوش نشان نمی دهند و حریم خصوصی محدوده بسیار وسیعی دارد و به هیچ وجه قابلقیاس با کشورهای دیگر نیست( نگاه کنید به چاپ گزارشی از دستمزد بازیگرانایران در یکی از نشریات همشهری و خیل اعتراضها به آن) و از همه اینها مهمتراینکه با وجود جذابیتهای رسانهای،اینگونه نگاه به چهرهها در میان خواص جایگاه بالایی ندارد. رشید پور هم با همین تفاصیل از آغاز وارد این فاز نشده است.
پس با منتفی دانستناین نوع گفتوگو سراغ دو نوع دیگر میرویم؛مصاحبههای تخصصی و مصاحبههای آزاد. هر دوی این شیوهها میتواند در نوع خود برای ساخت برنامهای با چهرههای معروف جامعه(علمی، فرهنگی، هنری، سیاسی و...) انتخاب شود اما هر کدام باز هم اصول خاص خود را دارند.
مثلاینکه یک مجله تخصصی در وهله اول باید تکلیف خودش را از حوزه تخصصیاش روشن کند و اگر دارای بخشهای مجزایی باشد حتما در هر بخش کارشناس مخصوص و مصاحبه گر مخصوص بهخود را داشته باشد.
مثلث شیشهای بهنظر می رسد به کشاندن بحث به دنیای تخصصی حرفه چهرهها علاقه دارد و انتخاب و چینش مهمانها نشان ازاین دارد که نمی خواهد از یک عالم حرف بزند، برای همین، هم سراغ پژمان بازغی می رود و هم وزیر سابق اقتصاد. اما از آنجا که همواره مصاحبهگر یک نفر است و منطقی نیست که او را کارشناس همه حوزهها بنامیم، لاجرم ازاین هم باید بگذریم و تنها از خود سؤال کنیم چه اصراری است به کشاندن بحث به حوزههای تخصصی در حالیکه در تعریف مجله ما نیست. پس می ماند همان گفتوگوهای آزاد. دراین نوع گفتوگوها که نه آن پیامد زرد بودن را دارد و نه آفت گیر کردن در بحثهای تخصصی را اما یک نکته بسیار حائز اهمیت است. رسانهای که در شمارههای متوالی خوداین نوع گفتوگو را دنبال می کند باید در هدفگذاری، چینش سؤالها و مهمانها، ما را به یک وحدت رویه برساند.
معمولا برایاین کار که اتفاقا به یک مصاحبه گر در تمام حوزهها نیاز دارد، لحن و سؤالهای مشابه که قابلیت پرسیدهشدن از هر چهرهای را دارد یا هدفی مشخص در تم اصلی مصاحبهها، میتواند از جایگاه ثابت مصاحبهها در میان انبوه گفتوگوهای موجود حفاظت کند. نمونهاین نوع مصاحبهها در سابقه مطبوعات ما گرچه کم هستند اما قابل یادآوریاند.
اما رشید پور دراین برنامه از چند جنبه آسیب میبیند؛ یکی در انتخاب و چینش چهرهها و عدمتوازن در انتخاب آنها.بهطور مثال چه ارتباطی میان وزیر سابق اقتصاد و پزشک جراحی زیبایی و ستاره پسیانی و پژمان بازغی است؟ اگر قصد ما نقد مسائل اجتماعی روز در یک گفتوگوی آزاد با چهرههاست پس به عالم فرهنگ و هنر که میرسیم نیز باید رعایت این اصل را بکنیم و چهرهای را پای گفتوگو بیاوریم که بتوان با او به نقدی روز و اجتماعی دست یافت.
اما بهنظر میرسد مثلث شیشهای هدفگذاری واحدی در انتخاب مهمانها و بحثها ندارد و از سوی دیگر تمی واحد را نیز دنبال نمیکند؛گرچه هدفگذاری مشخص و انتخاب تمی واحد میتوانست بزرگترین برگ برنده او بهعنوان مصاحبه گر در انتخاب چهرههای متفاوت و جذابیت برنامه باشد. شما تصور کنید اگر این برنامه با محور قرار دادن یک تم واحد مثل زندگی، سلامت، فراغت و یا همان هدفگذاری نقد رفتار اجتماعی جامعه امروز، به سراغ چهرههای حرفههای مختلف میرفت، تا چه حد میتوانست موفقتر باشد! اما در آخر میماند تبحر مصاحبه گر در چینش سؤالها و پیش برد مصاحبه. در گفتوگوهای آزاد اگر نتوانیم ریتم پرسش و پاسخ را حفظ کنیم و از هر سؤال بهطور
منطقی به سؤال دیگر نرسیم و به قول معروف فهرستی از سؤالها را داشته باشیم که بیمنطق به جانب سوژه پرتاب میکنیم، مصاحبه را باختهایم؛ اتفاقی که در بسیاری دقایق برای فضای گفتوگوهای رشیدپور میافتد. اما مشکل اصلی همان است که اساسا لحن و نوع رویکرد رشید پور دراین برنامه چندان مشخص نیست. همین می شود که مخاطب آن نخ تسبیح را برای پیگیری برنامه دنبال نخواهد کرد.